English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4444 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
function word U کلمه دستوری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
in a word U خلاصه
i came across a word بکلمه ای برخوردم
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
upon my word U به شرافتم قسم
to keep to one's word U درست پیمان بودن
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
the last word U سخن اخر
the last word U ک لام اخر
the last word U سخن قطعی
the last word U حرف اخر
last word U بیان یا رفتار قاطع
last word U اتمام حجت
last word U حرف اخر
keep to one's word U سر قول خود بودن
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
that is not the word for it U لغتش این نیست
word for word U کلمه به کلمه
word for word U تحت اللفظی
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
last word <idiom> U نظر نهایی
say the word <idiom> U علامت دادن
in a word <idiom> U به طور خلاصه
at his word U بحرف او
at his word U بفرمان او
word U اطلاع
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
word for word U طابق النعل بالنعل
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
word for word <adv.> U مو به مو
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
say a word U سخن گفتن
word U لغت
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word U مشابه 10721
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word U بالغات بیان کردن
word U لغات رابکار بردن
word U فرمان
word U لفظ
word U گفتار
word U واژه سخن
word U حرف
word U عبارت
word U پیغام خبر
word U قول
word U عهد
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word U کلمه
in one word U خلاصه
take my word for it U قول مراسندبدانید
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
say a word U حرف زدن
to say a word U سخن گفتن
to say a word U حرف زدن
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
word for word <adv.> U نکته به نکته
word U واژه
NOR function = U مدار الکترونیکی یا قطعهای که تابع NOR را انجام میدهد
neither nor function U تابع منط قی که خروجی آن نادرست است اگر ورودی درست باشد
OR function U تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
OR function U پیاده سازی الکترونیکی تابع OR
NOT function U تابع معکوس منط قی که وقتی ورودی نادرست باشد خروجی درست خواهد بود
NOT function U معادل تابع NAND
NOT function U مدار الکترونیکی یا قطعه که تابع NOT را انجام میدهد
NOR function = U تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که ورودی درست باشند
even function U تابع زوج
function U وفیفه
function تابع [ریاضی]
to function as something U به کار رفتن به عنوان چیزی
function U کارکرد
function U وفیفه عمل کردن
function U کارایی
function U خاصیت وجودی
function U کار کردن
function U طرزکار تابع
function U کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
function U دستور برنامه که اجرا را به یک تابع از پیش تعیین شده می برد یا به یک مجموعه دسورات مرتب نامدار
function U مجموعه توابع که توسط یک برنامه قابل استفاده اند
function U سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
function U لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند
function U چاپ کدهایی که یک عمل را کنترل می کنند و نه صرفا نمایش یک حرف
function U فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
function U فعالیت
function U کار
function U کارویژه
function U پیشه
function U مقام
function U ماموریت عمل
function U ایفاء
function U عمل کردن کارکردن
function U وفیفه داشتن
function U ایین رسمی
function U عمل
function U نقش
function U دستورالعمل
function U مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
function U مشخصه مخصوصی در کامپیوتر یا پردازنده لغت
function U انجام عمل به درستی
function U تابع
zero of a function U ریشه تابع [ریاضی]
zero of a function U صفر یک تابع [ریاضی]
the root of a word U اصل کلمه
that word is obsolescent U ان واژه کم کم دارد مهجور
the root of a word U ریشه واژه
A word is enough to the wise . <proverb> U براى عاقل یک یرف بس است .
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> U تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
A mans word is one . <proverb> U یرف مرد یکى است .
word choice U جمله بندی
that word is obsolescent U میشود
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
the word is sanctioned by use U کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
to pawn one's word U قول دادن
to pause upon a word U روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
to p an element to a word U جزئی از سر واژهای دراوردن
word of mouth <idiom> U از منبع موثق
to get in a word edgeways U سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
to get a word in edgewise U طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
to forfeit ones word U پیمان پکستن بدقول درامدن
to forfeit ones word U بدقولی کردن
to pass one's word U قول دادن
mum's the word <idiom> U دهان قرص
to impawn one's word U قول دادن
word choice U کلمه بندی
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
stimulus word U واژه محرک
say a good word for U تعریف کردن
reserved word U کلمه محفوظ
repetition of a word U باز گوئی یاتکرارسخن
relying on his word U باستناد سخن وی
procedure word U کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
word book U کتاب لغت
word book U قاموس
one word sentence U جمله تک واژهای
numeric word U کلمه عددی
word book U فرهنگ لغات
word book U لغت نامه
word book U دیکشنری
say a good word for U دفاع کردن
word book U واژه نامه
status word U کلمه وضعیت نما
speak a word U چیزی بگویید حرفی بزنید
speak a word U سخنی بگویید
smear word U عنوان یا لقب اهانت امیز تهمت
send word for him U پیغام برای او بفرستید
send word U خبر دادن
word choice U بیان
send word U پیغام دادن
score out that word U روی ان واژه خط بکشید
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
score out that word U ان واژه را خط بزنید
to pawn one's word U عهد کردن
He didnt say a word. U یک کلام هم حرف نزد
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
word time U زمان کلمه
word star U یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word square U جدول کلمات متقاطع
word salad U سالاد کلمات
word salad U اشفته گویی
word process U ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word picture U بیان یا شرح روشن
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word order U ترتیب واژه ها
word of honour U قول شرف
word of command U فرمان انتصاب
word of command U فرمان نظامی
word wrap U حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word wrap U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
written word U کلماتنوشتاری
word-blind U کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
word class U ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word correction U اصلاحکلمه
swear-word U کفر
swear-word U ناسزا
swear-word U فحش
four-letter word U واژهی قبیح
four-letter word U واژهیچهار حرفی
buzz word U لغت بابروز
buzz word U رمز واژه
word mark U علامت کلمه
word mark U نشان کلمه
Recent search history Forum search
1affixation
2من دل درد دأرم
2لب آب
1نقش ارامنه در تغییر و تکامل زبان ترکی
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
2single gas
1to as
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com